ارامش



خب اول از همه سلام 

نمیدونم اصلا به این زودی کسی میبینه من چیزی نوشتم یا نه!

من خیلی سال پیشا توی بلاگفا مینوشتم دنیای شیرین من!

اسمشم بود هوردخت.

یادمه برای خط به خط نوشته هام برای همه چیش فکر میکردم اما خب خیلیامون زخم خورده ی بلاگفاییم که یه شب پا شدیم اومدیم دیدیم دیگه خبری نیست ازون دنیای قشنگموم، همه چی پاک شده بود.یه لحظه حس کردم بهشتی که ساخته بودم از بین رفت توی یه چشم به هم زدن!

شاید همونم بود که بهم یاد داد نباید خیلی دل ببندی به دوست داشته هات!

میخوام شروع کنم

شروع کنم به نوشتن 

میخوام دوباره بسازم دنیای شیرینمو امیدوارم که بتونم!

بتونم بازم تندی بنویسم از روزمو و حال خوب.

 

 

 

 


یه روزایی هست که به شدت دلت میخواد یکی باشه تا براش حرف بزنی و اونم برات حرف بزنه اصلا یه روزایی ادم حس میکنه به یکی نیاز داره که باشه گرچه این همه ادم دورمو گرفته اما به وقتش خیلی تنها میشم انقد دورم خالی میشه که ترس ورم میداره!

چه به درد میخوره این همه شلوغی وقتی هیچکی نیست به حرفات گوش کنه ؟!

امشب ازون شباست که کلی حرف دارم و هیچکی نیست یعنی هستن، ولی نیستن برای من نیستن!

امیدوارم زندگیمون خالی باشه ازین نبودنااااا


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها